هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۸۸

۱

خدا را، تند سوی من مبین، چون بنگرم سویت

تغافل کن زمانی، تا ببینم یک زمان رویت

۲

ز خاک کوی من، گفتی: برو، یا خاک شو اینجا

چو آخر خاک خواهم شد من و خاک سر کویت

۳

تنم زارست و جان محزون، جگر پر درد و دل پر خون

ترحم کن، که دیگر نیست تاب تندی از خویت

۴

بصد تیغ ستم کشتی مرا، عذر تو چون خواهم؟

کرمها میکنی، صد آفرین بر دست و بازویت

۵

پس از عمری اگر یک لحظه پهلوی تو بنشینم

رقیب اندر میان آید، که دور افتم ز پهلویت

۶

میانت یکسر مویست و جان در اشتیاق او

بیا، ای جان مشتاقان فدای هر سر مویت

۷

هلالی را نگشتی، گر سجود از دیدنت مانع

سرش در سجده بودی، تا قیامت، پیش ابرویت

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
عرفان عرفانی
۱۴۰۰/۰۷/۰۱ - ۰۵:۱۶:۰۹
هلالی سنت خاکساری در مقابل معشوق را و خود تحقیری آگاهانه رو تا اندازه ای بالا برده است نمونش در ادبیات فارسی نیست حقیقتا،   خودش رو در حد یک سگ در مقابل معشوق پایین آورده.   توجه مولانا و عرفا به معشوق الهی در قالب اشعار عاشقانه، همیشه نوعی تسلیم و خاکساری و احساس کوچکی در مقابل معشوق الهی را داشته است، ولی به دلیل مینوی و خدایی بودن این احساس تسلیم و خاکساری، هیچوقت مورد طعن و انتقاد واقع نشده است.  اما هلالی نهایت این از خود باختگی و خاکساری ها را  تماما متوجه معشوق زمینی و بشری کرده و علی رغم نفوذ کلام و ابدعات زبانی چندان دلپذیر بنظر نمیرسد.