
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۹
۱
من کیستم تا هر زمان پیش نظر بینم تو را؟
گاهی گذر کن سوی من، تا در گذر بینم تو را
۲
افتاده بر خاک درت، خوش آنکه آیی بر سرم
تو زیر پا بینی و من بالای سر بینم تو را
۳
یک بار بینم روی تو دل را چسان تسکین دهم؟
تسکین نیابد، جان من، صد بار اگر بینم تو را
۴
از دیدنت بیخود شدم، بنشین به بالینم دمی
تا چشم خود بگشایم و بار دگر بینم تو را
۵
گفتی که: هر کس یک نظر بیند مرا جان میدهد
من هم بجان در خدمتم، گر یک نظر بینم تو را
۶
صد بار آیم سوی تو، تا آشنا گردی به من
هر بار از بار دگر بیگانهتر بینم تو را
۷
تا کی هلالی را چنین زین ماه میداری جدا؟
یارب! که ای چرخ فلک، زیر و زبر بینم تو را
نظرات
محمد حسین رشیدی