
حیدر شیرازی
شمارهٔ ۱۸ - و له ایضا
۱
تا دل خسته به دست سر زلفت دادم
کمر بندگی ات بسته ام و آزادم
۲
آخر ای ماه پریچهره به فریادم رس
کز هوایت ز فلک میگذرد فریادم
۳
گر کسی از غم هجران تو شادی طلبد
منم آن کس که به غم خوردن رویت شادم
۴
بیستون ستمت را بکشم چون فرهاد
زآنکه بی شکر شیرین تو چون فرهادم
۵
با وجود قد رعنای تو همچون سوسن
گر همه روی زمین سرو شوم آزادم
۶
پیش از آب و گل خود در ازل از لوح قضا
ابجد عشق تو آموخته از استادم
۷
با وجود رخ چون آتش و آب خط تو
بر سر خاک دوان بی سر و پا چون بادم
۸
طالعم از مه روی تو چو حیدر نبود
تا من از مادر فطرت به چه طالع زادم؟
نظرات