حیدر شیرازی

حیدر شیرازی

شمارهٔ ۲۴ - و له ایضا

۱

تا به شیراز نگارم ز سفر باز آمد

راحت روح من خسته جگر باز آمد

۲

ناگه آن ماه پری چهره روان از چشمم

همچو سیاره شد و همچو قمر باز آمد

۳

آن صنم نور بصر بود، برفت از بصرم

وین زمان در بصرم نور بصر باز آمد

۴

همچو پسته من دل خسته نگنجم در پوست

که مرا یار شکرخنده ز در باز آمد

۵

رد مگردان دل حیدر که قبول تو شود

خاصه اکنون که به پیش تو نظرباز آمد

۶

دل به مصر دهنت رفت و شد آنجا عاشق

چون تواند دل از آن تنگ شکر باز آمد؟

۷

دل من از همه باز آمد و در دست غمت

همچو مستی است که در پیش خطر باز آمد

تصاویر و صوت

نظرات