حیدر شیرازی

حیدر شیرازی

شمارهٔ ۳۱ - و له ایضا

۱

من عاشق آن سنگدلِ تنگ‌دهانم

دل‌بستهٔ آن پستهٔ شیرین فلانم

۲

خواهم که برش بَرْ بَرِ چون سیم بسایم

خواهم که لبش بر لب شیرین برسانم

۳

آیا بُوَد آن روز که در مجلس شادی

بنشینم و در صحبت خویشش بنشانم

۴

گه بوسه دهم بر لب شیرین چو قندش

گه کام دل از پستهٔ تنگش بستانم

۵

گر کفر دو زلفش ببرد دنیی و دینم

ور غمزهٔ شوخش بِسِتانَد دل و جانم

۶

من تَرکِ چنان تُرکِ پری‌چهره نگویم

همچون سر و زر در قدمش جان بفشانم

۷

فریاد که چون حیدر ازین داغ جگرسوز

از هفت فلک می‌گذرد آه و فغانم

تصاویر و صوت

نظرات