
حیدر شیرازی
شمارهٔ ۳۷ - و له ایضا
۱
بر چهرهٔ او هر که زمانی نگران شد
مانند من از مهر رخش بیدل و جان شد
۲
یارم به در مسجد نو بر لب جویی
آمد چو گل تازه و چون سرو روان شد
۳
بر سینه زدم سنگ و دلم تنگ شد از غم
تا از برم آن سنگ دل تنگ دهان شد
۴
در مجمع خوبان که به از حور بهشتند
دلدار من آن دارد و دل عاشق آن شد
۵
تا مست شوی از لب معشوقه چو حیدر
می نوش که عید آمد و ماه رمضان شد
نظرات