حیدر شیرازی

حیدر شیرازی

شمارهٔ ۴۹ - و له ایضا

۱

به حسرت از قفس سینه مرغ جان برود

چو از برابرم آن یار دلستان برود

۲

به یکدم از سپر نه سپهر درگذرد

دمی که ناوک آه من از کمان برود

۳

بیا بیا و دمی در کنار من بنشین

که گر دمی بنشینی غم از میان برود

۴

شود چو زلف سیاه تو دیده ها تاریک

چو نور روی تو از چشم عاشقان برود

۵

به باغ اگر گل رخسار خویش عرضه دهی

ز رشک، رنگ ز رخسار ارغوان برود

۶

هر آن کسی که بهشت رخ تو می طلبد

به جستجوی تو خواهد که از جهان برود

۷

به مصر کوی تو گشتم مقیم و گفت رقیب

عجب بود ز مگس کز شکرستان برود

۸

به مصلحت نفسی پیش عاشقان بنشین

که گر کناره کنی خون درین میان برود

۹

رقیب گفت که حیدر برو ز پیش رخش

چگونه بلبل بیدل ز گلستان برود؟

تصاویر و صوت

نظرات