حیدر شیرازی

حیدر شیرازی

شمارهٔ ۵۹ - مجارات

۱

ای روز روشنت ز شب تیره در حجاب

وی زیر سایه بان سر زلفت آفتاب

۲

دست قضا ز آیت خوبی به کلک صنع

بنوشت گرد آتش رویت خطی چو آب

۳

گه ماه تام در دل شب می شود نهان

گه پیچ زلف در بر خط می رود به تاب

۴

باشد به زیر دامن شب، دل فروز روز

دارد به جیب ابر سیه، ماهتاب تاب

۵

سطری نبشت بر مه تابان ز گرد عود

خطی کشید بر گل خندان ز مشک ناب

۶

ای خط جان فزای تو جان بخش مرد و زن

وی زلف دلربای تو دلبند شیخ و شاب

۷

زلفت به کار خسته دلان می زند گره

خطت به خون سوختگان می کند شتاب

۸

رخسار مه به مشک سیه کرده ای نهان

یا پیش گل ز سنبل تر بسته ای نقاب؟

۹

شاها! ز حیدر ار بستانی خطی به خون

چون بنده از درت نگریزد به هیچ باب

تصاویر و صوت

نظرات