حیدر شیرازی

حیدر شیرازی

شمارهٔ ۶۰ - فی البدیهه

۱

نوروز و عید ماست که روی تو دیده‌ایم

وز شام غم به صبح سعادت رسیده‌ایم

۲

ای نور دیده! چهرهٔ روشن به ما نمای

کز بهر دیدن تو سراپای دیده‌ایم

۳

از آرزوی روی و لب جان‌فزای تو

صد باز پشت دست به دندان گزیده‌ایم

۴

بگذر دمی به ناز که دیبای روی زرد

از احترام در قدمت گستریده‌ایم

۵

از گنج وصل خویش ز بهر شفای دل

تریاک ده که زهر دمادم چشیده‌ایم

۶

از بهر پای اسب تو در دامن بصر

دردانه‌ها به خون جگر پروریده‌ایم

۷

در زلف مشکبار تو چون حیدر ضعیف

پیوسته‌ایم، وز همه عالم بریده‌ایم

تصاویر و صوت

نظرات