حیدر شیرازی

حیدر شیرازی

شمارهٔ ۶۱ - و له ایضا

۱

از هر چه هست و بود، می خوشگوار به

وز می، به پیش من، لب شیرین یار به

۲

باشد لطیف سیب سپاهان، ولی ازو

دیدم به چشم خویش زنخدان یار به

۳

بر به به حسن اگر زنخ او زنخ زند

چون سیب گردد از زنخش شرمسار، به

۴

گفتم دلم دوا کن، بر آتشش نهاد

هیهات! کی شود دل سوزان ز نار به؟

۵

هرگه که وصف گوهر دندان او کنم

باشد حدیثم از گهر شاهوار به

۶

چشم ملک ندید و نبیند به عمر خویش

در بوستان حسن از آن گل عذار به

۷

حیدر! دمی مرو به تماشای نوبهار

زآن رو که روی دلبرت از نوبهار، به!‏

تصاویر و صوت

نظرات