حیدر شیرازی

حیدر شیرازی

شمارهٔ ۶۹ - و له ایضا

۱

تا کی من سرگردان در عشق تو درمانم؟

ای عشق تو در جانم، وی درد تو درمانم!‏

۲

خواهم که به کام دل در پیش تو بنشینم

خواهم که مراد جان از لعل تو بِستانم

۳

از تیغ تو مجروحم گر خود چو سیاووشم

وز دست تو افتادم گر رستم دستانم

۴

از سینهٔ چون سیمت وز دیدهٔ شوخ تو

با سینهٔ بریانم، با دیدهٔ گریانم

۵

بر پیش طبیب دل افتاده و رنجورم

درمان دل مسکین ای خواجه نمی‌دانم

۶

من روی تو می‌جویم من ماه نمی‌بینم

من وصل تو می‌خواهم من قصه نمی‌خوانم

۷

در کوی وفاداران چون حیدر بی‌سامان

گر خون دلم ریزی، بادا به فدا جانم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
م. امین
۱۴۰۲/۱۱/۰۹ - ۱۳:۴۱:۴۱
من قصه نمیخوانم...!