حیدر شیرازی

حیدر شیرازی

شمارهٔ ۷۵ - و له

۱

آن بت که چشم مستش دل‌ها همی‌رباید

خواهم لبش ببوسم، خوش باشد ار برآید

۲

یاقوت شکرینش در خوشاب پوشد

گیسوی عنبرینش بر گل عبیر ساید

۳

نقش و نگار رویش در کارگاه خوبی

مانی اگر ببیند انگشت‌ها بخاید

۴

در دست انتظارش گر جان دهیم اولی

در پای نازنینش گر سر نهیم شاید

۵

گفتا گرت بکشتم بازت حیات بخشم

دیدیم هرچه آمد، بینیم هرچه آید

۶

در قرن اگر برآید در آفتاب گردش

از مادر زمانه همچون تویی نزاید

۷

از خون دل نشان‌ها بر برگ و بار باشد

روزی اگر گیاهی از خاک من برآید

۸

گر فتح باب خواهی زین در مرو چو حیدر

کو گر دری ببندد دیگر دری گشاید

تصاویر و صوت

نظرات