
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۱۰۰
۱
رندان که مقیمان خرابات الستند
از غمزه ساقی همه آشفته و مستند
۲
برخاسته اند از سر مستی بارادت
زانروز که در میکده عشق نشستند
۳
تا چشم بنظاره آن یار گشادند
از دیدن اغیار همه دیده ببستند
۴
زان شورش و مستی که ز هستی نهراسند
نشکفت اگر ساغر و پیمانه شکستند
۵
از نشئه آن باده که از عشق قدیمست
از جوی حوادث همه یکبار بجستند
۶
دست از همه آفاق فشاندند ز غیرت
ای دوست بیندیش که باری ز چه رستند
۷
از ذوق بلا نوش خرابات خرابند
در شوق بلی گوی مناجات الستند
۸
از هستی خود جانب مستی بگریزند
تا خلق ندانند که این طایفه هستند
۹
مانند حسین از سر کونین گذشتند
با این همه از طعن بداندیش نرستند
نظرات