
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۱۱
۱
چون تو جان منی ای جان چه کنم جان و جهان را
چو منم زنده به عشقت چه کشم منت جان را
۲
چو رسد از تو جراحت بود آن منت و راحت
بدو صد لابه از آن رو طلبم زخم سنان را
۳
چو حدیث تو نگویم صفت عشق نجویم
چو ره عشق بپویم چه کنم پای دوان را
۴
چو ز عشق تو خرابم به جناب تو شتابم
چو نشان تو نیابم بهلم نام و نشان را
۵
چو شدم سوی تو بینا کنم از خویش تبرا
چو شدم غرقه دریا چه کنم قعر و کران را
۶
هله ای عاشق صادق بگسل بند علایق
چو نهی روی به خالق منگر خلق جهان را
۷
دل ز اندیشه جدا جو گذر از خویش و خدا جو
تو در اقلیم فنا جو همگی امن و امان را
۸
دلت از فیض نهانی نشود لوح معانی
چو حسین ار نگذاری روش نطق زبان را
نظرات