
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۱۲
۱
دلا اگر نفسی میزنی به صدق و صفا
به جان بکوش که باشی غلام اهل وفا
۲
بهر قبیله چه گردی اگر تو مجنونی
بیا و قبله گزین از قبیله لیلا
۳
چو تشنه لب به بیابان هلاک خواهی شد
غنیمتی شمر ای دوست صحبت دریا
۴
اگر تو لذت ناز حبیب میدانی
شفا ز رنج بجوی و ز درد خواه دوا
۵
اگر ستم رسد از دوست هم بدوست گریز
کجا رود بجهان وامق از در عذرا
۶
مجوی جانب جانان ز عقل راهبری
که عشق دوست بود سوی دوست راهنما
۷
میان شب بچراغ آفتاب نتوان جست
که آفتاب هم از نور خود شود پیدا
۸
بپای مورچه نتوان بکوه قاف رسید
برو تو تعبیه کن خویش در پر عنقا
۹
طریق عقل رها کن بعشق ساز حسین
اگر تو عاشق عشقی و عشق را جویا
نظرات