حسین خوارزمی

حسین خوارزمی

شمارهٔ ۱۲۶

۱

سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش

اگر تو طالب یاری به جان و دل بخروش

۲

مگوی راز بهر کس چو دیک منمائی

دهان بسته برآور چو خم صهبا جوش

۳

بخواب دیده که از دوست گشته ای مهجور

بمال چشم که چشم است مرترا روپوش

۴

خوش آندمی که ز خواب گران چو برخیزی

نگار خویش تو بینی گرفته در آغوش

۵

بیار ساقی گلرخ شراب دوشینه

که باز مست بدوشم کشید چون شب دوش

۶

عقله گشت مرا عقل ساقیا برخیز

عقال عقل بدران بداروی بیهوش

۷

از آن شراب بیاور که روح قدسی را

نسیم جرعه آن میکند چو من مدهوش

۸

بیا حریف خرابات عشق و زین ساقی

بجز شراب خدائی خویشتن مفروش

تصاویر و صوت

نظرات