حسین خوارزمی

حسین خوارزمی

شمارهٔ ۱۴۱

۱

من آن آشفته مستم که آنساعت که برخیزم

ز سوز جان پر آتش قیامتها برانگیزم

۲

خلیل عشق دلدارم ز آتش گلشنی دارم

از آنرو جانب آتش ز صحن روضه بگریزم

۳

بدان ساقی چو پیوستم هزاران توبه بشکستم

ز جام عشق چون مستم چه مرد زهد پرهیزم

۴

اگر دانم که دلدارم کشد تیغ و کشد زارم

برهنه رو به تیغ آرم بجان خویش بستیزم

۵

اگر آن عیسی جان را گذار افتد بخاک من

ز انفاس مسیحائی چو گرد از خاک برخیزم

۶

خیال دوست در خلوت چو با جانم بیاویزد

مرا دیگر نمی شاید که با هر کس بیامیزم

۷

من این نار حسینی را فرو کشتن نمی یارم

اگر چه هر نفس مشکی ز اشک دیده می‌ریزم

تصاویر و صوت

نظرات