
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۱۴۲
۱
دل بیچارهام گم شد به کوی یار میجویم
دل گمگشتهٔ خود را از آن دلدار میجویم
۲
ز گلشنهای روحانی چنین بلبل که من دارم
قفس چون بشکند او را در آن گلزار میجویم
۳
چو چشم او به عیاری روان و قلب میدزدد
من بیدل متاع خود از آن عیار میجویم
۴
چو دانستم که آن عیسی پی تیمار میآید
دل آشفته خود را کنون بیمار میجویم
۵
چنان با سوز عشق او خوشستم دل که در محشر
به جای شربت کوثر حریق نار میجویم
۶
اگر گهگه ز بیخویشی نظر در عالم اندازم
از او آیینه میسازم در او دیدار میجویم
۷
چنان بختی که در خوابش شهنشاهان همییابند
چو رهبر بخت بیدارش من بیدار میجویم
۸
حسین این تاجداریها مرا کی در نظر آید
سر سودایی خود را به زیر دار میجویم
نظرات