
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۱۴۳
۱
منم که با تو زمانی وصال میبینم
به جای وصل همانا خیال میبینم
۲
بر آستان که بهشتم بهشت را تا من
بر آستان تو خود را مجال میبینم
۳
تویی به لطف درآمیخته به من یا من
میان جان و بدن اتصال میبینم
۴
تو هر جفا که کنی در وصال خورسندم
که در فراق صبوری محال میبینم
۵
سزای افسر شاهی دنیی و عقبیست
سری که در قدمت پایمال میبینم
۶
مگر به شأن تو نازل شدهست آیت حسن
که در تو غایت حسن و جمال میبینم
۷
اگرچه بلبل باغ معانیم خود را
به وصف لالهٔ روی تو لال میبینم
۸
به بحر عشق فرو رو حسین و حال طلب
که غیر عشق همه قیل و قال میبینم
نظرات