
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۱۵۱
۱
چو قدر دلبر و آداب عشق ما دانیم
بیا که روی تو بینیم و جان برافشانیم
۲
جمال صورت جان بر در تو تا دیدیم
در آن کمال که صورت نگاشت حیرانیم
۳
ورای حسن ترا دلفریبی و ناز است
که ما بجان و دل ای دوست طالب آنیم
۴
اگر چه سوخته آتش فراق توایم
به یمن وصل تو از هجر داد بستانیم
۵
به تحفه گر ز درت آورد صبا گردی
به خاکپای تو کو را بدیده بنشانیم
۶
هدایتی چو ز کشاف هیچ کشف نگشت
کنون بمکتب عشق تو تخته میخوانیم
۷
از آنزمان که غلام کمینه تو شدیم
حسین وار در اقلیم عشق سلطانیم
نظرات