حسین خوارزمی

حسین خوارزمی

شمارهٔ ۱۵۶

۱

در راه شهرستان جان از عشق شه رهبر کنم

وز خاک پای عاشقان بر فرق سر افسر کنم

۲

آیم بدریای قدم وز فرق سر سازم قدم

در بحر چون غوطی خورم دامن پر از گوهر کنم

۳

در دار ضرب کبریا از عشق جویم کیمیا

مس وجود خویش را بگدازم آنگه زر کنم

۴

شمع ار نگوید ترک سر نورش نگردد بیشتر

من نیز از سوز جگر چون شمع ترک سر کنم

۵

چون از محیا آن ستد هر دم حمیائی دهد

من از حدق سازم قدح وز جان خود ساغر کنم

۶

رخساره گلگون او چون باده پیمائی کند

من عقل زاهد رنگ را مست می احمر کنم

۷

سری که در سردابه ها پنهان کند ارباب دل

چون وقت کشف راز شد من فاش بر منبر کنم

۸

در هر جمیلی حسن تو آشفته میدارد مرا

می جز یکی نبود اگر من شیشه را دیگر کنم

۹

ای عشق بر درگاه خود ره ده حسین خسته را

تا شاهی هر دو جهان از خدمت این در کنم

تصاویر و صوت

نظرات