حسین خوارزمی

حسین خوارزمی

شمارهٔ ۱۶

۱

هر دم بناز میکشد آن نازنین مرا

ناگشته از کرم نفسی همنشین مرا

۲

آن ترک نیم مست که دارد بغمزه تیر

ز ابرو کمان کشیده و کرده کمین مرا

۳

جانا بجان عشق بر آنم که دوزخ است

بی پرتو جمال تو خلد برین مرا

۴

جنت برای دیدن دیدارم آرزوست

ورنه چه حاصل است از این حور عین مرا

۵

فردا که هر کسی بنشانی شود پدید

داغ غلامی تو بود بر جبین مرا

۶

منت ز آفتاب نیارم کشید از آنک

روشن به تست دیده دیدار بین مرا

۷

نزدیک شد که عشق تو ای جان برآورد

آشفته وار از غم دنیی و دین مرا

۸

جانم ز سر عشق تو هرگه که دم زند

حقا که جبرئیل نزیبد امین مرا

۹

دیوانه گشته ام چو حسین ای پری نژاد

زنجیر نه ز سلسله عنبرین مرا

تصاویر و صوت

نظرات