
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۱۸۹
۱
از باده دوشینت بس بیخبریم ای جان
وز شکر شیرینت در شور و شریم ای جان
۲
تا حسن تو شد ساقی در عشق شراب آورد
از نرگس خمارت سرمست و تریم ای جان
۳
جز روی تو گر روئی در دیده ما آید
فردا بکدامین رو در تو نگریم ای جان
۴
هر چند که ظاهر شد خاشاک بر و بحریم
دریای حقایق را صافی گهریم ای جان
۵
هر ناوک دلدوزی کز قبضه عشق آید
گاهی هدفیم آنرا گاهی سپریم ای جان
۶
از بهر نثار تو داریم بکف جانی
بنمای جمال خود تا جان سپریم ای جان
۷
ای یار مسیحا دم از وصل بده مرهم
کز زخم فراق تو خسته جگریم ای جان
۸
گفتی که حسین آخر زین در به نمی گردد
زین در به چه رو گردیم چون خاک دریم ای جان
نظرات