
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۲۰۷
۱
پای خیال سست شد در طلب وصال تو
کاش بخواب دیدمی یکنفسی خیال تو
۲
آه که کی سپردمی راه بکوی کبریا
گر نشدی دلیل من پرتوی از جمال تو
۳
هر که ز روی مسکنت خاک ره طلب نشد
محرم راز کی شود در حرم جلال تو
۴
بلبل جان گسسته دم بی گل سوری رخت
طوطی طبع بسته لب بی شکر مقال تو
۵
از لب روح بخش تو آب زلال میچکد
بو که بکام دل چشم چاشنی زلال تو
۶
دام شکار جان من سلسله های طره ات
دانه طایر دلم نقش خیال خال تو
۷
چند ز گفتگو حسین هان رخ است و جان و سر
حال بجو که هرزه است این همه قیل و قال تو
نظرات