
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۲۱۷
۱
دوش خوردم از شراب عشق او پیمانهای
گشت عقلم بیقرار و بیدل و دیوانهای
۲
آشنایی کرد با من عشق عالم سوز او
گشتم از دین و دل و جان و خرد بیگانهای
۳
روح قدسی مست گردد عقل دیوانه شود
گر کند ساقی مجلس غمزه مستانهای
۴
طعنه کم زن بر من دیوانه ای فرزانه دل
زانکه من بودم در اول همچو تو فرزانهای
۵
رازهای عشق موسی را از این شیدا شنو
قصه لیلی و مجنون نیست جز افسانهای
۶
کعبه دل را تو پرداز از خیال غیر دوست
ورنه خوانند اهل دل آن خانه را بتخانهای
۷
محو شو در یار همچون آینه یکروی باش
گرد خود کم گرد و دوروئی مکن چون شانهای
۸
در میان پاکبازان راه کی یابی حسین
تا نبازی جان خود را در ره جانانهای
نظرات