
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۲۳۵
۱
بار دیگر فتنه ای در انس و جان انداختی
چهره بنمودی و آتش در جهان انداختی
۲
از برای خاکساران بر سر کوی طلب
فرش عزت بر فراز آسمان انداختی
۳
عشق را سرمایه ای داده ز حسن دلبران
شورش و آشوب در کون و مکان انداختی
۴
بوئی از گلزار لطف خویش بخشیدی بگل
غلغلی در بلبلان بوستان انداختی
۵
تیغ بی باکی نهاده در کف سلطان عشق
رسم یغمای خرد در ملک جان انداختی
۶
داده وحدت را ظهور اندر جلابیب صور
نام کثرت در میان این و آن انداختی
۷
لب فرو بستم ز اسرارت ولی از جرعه ای
بیخودم کردی و آخر در زبان انداختی
۸
حسن را با ناز پیوستی و در اهل نیاز
عشق و تقوی را جدائی در میان انداختی
۹
از محبت شعلهای افروختی وز پرتوش
شعله در جان حسین ناتوان انداختی
نظرات