
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۲۵۷
۱
قد رعنا رخ زیبا لب شیرین داری
قصد غارتگری عقل و دل و دین داری
۲
حسن صورت نشود جمع بلطف سیرت
نازنینا تو هم آن داری و هم این داری
۳
جان من خسته بدان غمزه فتان کردی
دل من بسته در آن طره پرچین داری
۴
تو مسیحای همه خسته دلانی لیکن
کشتن عاشق سودا زده آئین داری
۵
بر رخت قطره خوی یا برخ گل ژاله است
یا که بر صفحه مه کوکب پروین داری
۶
چاره درد من خسته شناسی لیکن
آنقدر هست که قصد من مسکین داری
۷
همچو دلدار تو یاری بجهان نیست حسین
دیده بگشای تو هم چشم جهان بین داری
نظرات