
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۲۶۴
۱
اگر بگوشه چشمی بسوی ما نگری
ز جمع گوشه نشینان هزار دل ببری
۲
بهر کسی که نمائی جمال خود هیهات
دریغ جان من از حسن خویش بیخبری
۳
بنوش لعل لب خویش راحت روحی
به نیش غمزه اگر چه جراحت جگری
۴
منم که شاهی عالم بهیچ نشمارم
اگر مرا تو کمینه غلام خود شمری
۵
ز خاک من بمشامت رسد شمیم وفا
پس از وفات اگر تو بتربتم گذری
۶
من و توئیم یکی در مقام وحدت عشق
بصورت ارچه منم دیگر و تو هم دگری
۷
اگر مراد طلب میکنی حسین از دوست
بآه نیم شبی ساز و گریه سحری
نظرات