
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۲۶۸
۱
خرم از درد توام زانرو که درمانم توئی
رفتی از چشمم ولی پیوسته در جانم توئی
۲
آشکارا درد دل پیش تو گفتن روی نیست
زانکه من پروانه ام شمع شبستانم توئی
۳
بی گل رویت اگر چون ابر گریم عیب نیست
من چو یعقوب حزینم ماه کنعانم توئی
۴
با لب میگون و چشم پرخمار خویشتن
آنکه هردم میکند سرمست و حیرانم توئی
۵
جان من هنگام خاموشی چو جانی در دلم
وقت ناله چون نفس همراه افغانم توئی
۶
در پس هر پرده آنکو فتنه ها انگیختی
گرچه پنهان میکنی پیدا و پنهانم توئی
۷
خواه چون چنگم نواز و خواه چون عودم بسوز
من غلام بنده فرمان شاه و سلطانم توئی
۸
تا حیات تازه از عشق تو یابم چون حسین
جان فدایت میکنم ای آنکه جانانم توئی
نظرات