
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۲۸
۱
وای که از حال من دلبرم آگاه نیست
آه که از دست او زهره یک آه نیست
۲
بر در او میکشم جان ز پی تحفه لیک
هدیه این بینوا لایق درگاه نیست
۳
طالب هر دو جهان ره نبرد سوی او
راه گداپیشگان در حرم شاه نیست
۴
چند بود خاک پاک بسته این تیره خاک
یوسف مصری ما در خور این چاه نیست
۵
شمع شبستان ما روی دلارای او است
مجلس عشاق را روشنی از ماه نیست
۶
شاه مرا بندگان هست به از من بسی
لیک مرا غیر آن هیچ شهنشاه نیست
۷
حلقه زدم بر درش گفت برو ای حسین
تا تو بخود بسته ای پیش منت راه نیست
نظرات