حسین خوارزمی

حسین خوارزمی

شمارهٔ ۳۰

۱

من دلی دارم که در وی جز خیال یار نیست

خلوت خاص است و این منزلگه اغیار نیست

۲

از تجلی رخش آفاق پر انوار شد

لیک اعمی را خبر از تابش انوار نیست

۳

ذره ذره ترجمان سر خورشید است لیک

در جهان یک خورده دان واقف اسرار نیست

۴

کوس رحلت زد سحرگه قافله سالار عشق

آه از این حسرت که بخت خفته ام بیدار نیست

۵

آخر ای رضوان مرا با قصر جنت کم فریب

عاشق دیدار او قانع بدین دیوار نیست

۶

خویشتن دیدن بود در راه حق ترک ادب

بی ادب را در حریم عزت او بار نیست

۷

چند میگوئی کمر از بهر خدمت بسته ام

دیدن خدمت بنزد یار جز زنار نیست

۸

نوش شربتهای وصلش نیست بی نیش فراق

هیچ خمری بی خمار و هیچ گل بیخار نیست

۹

چون حسین آن کس که عمرش نیست صرف عشق دوست

آنچنان کس هیچ وقت از عمر برخوردار نیست

تصاویر و صوت

نظرات