حسین خوارزمی

حسین خوارزمی

شمارهٔ ۳۱

۱

هر که شد بنده عشق تو ز خلق آزاد است

جانم آن لحظه که غمگین تو باشد شاد است

۲

الم و درد تو سرمایه روح و راحت

ستم عشق تو پیرایه عدل و داد است

۳

عشق تو شاه سراپرده ملک ازل است

کانچه فرمود بجان کیش و بجان منقاد است

۴

ز آتش عشق بسوز ای دل و خاک ره شو

زانکه جز شیوه عشق آنچه شنیدی باد است

۵

عمر باقی طلب از عشق که این چند نفس

که بر آنست حیات همه بی بنیاد است

۶

قدر خود را بشناس ای دل و ارزان مفروش

که وجودت شرف کارگه ایجاد است

۷

خسروان خاک رهش تاج سر خود سازند

هر که شیرین مرا شیفته چون فرهاد است

۸

رسم جانبازی عشاق بیاموز حسین

که در این شیوه ترا حسن رخش استاد است

تصاویر و صوت

نظرات