
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۳۳
۱
جانم بلب رسید چو جانان من برفت
دردم ز حد گذشت چو درمان من برفت
۲
روح روان و مونس جان هزار دل
بدر منیر و شمع شبستان من برفت
۳
بد مهرم ار بماه و بمهرم نظر بود
زین پس که از نظر مه تابان من برفت
۴
پژمرده گشت گلبن بستان عیش من
از دیده تا که سرو خرامان من برفت
۵
از باغ وصل بود امیدم که بر خورم
آمد خزان و رونق بستان من برفت
۶
یعقوب وار دیده ام از گریه تیره گشت
کز پیش دیده یوسف کنعان من برفت
۷
سرگشته ام چو گوی و چو چوگان خمیده زانک
گوی مراد از خم چوگان من برفت
۸
نالم گهی چو بلبل و گریم گهی چو ابر
اکنون که از نظر گل خندان من برفت
۹
شد مندرس بنای وجود ضعیف من
سیلاب اشک بس که ز مژگان من برفت
۱۰
روزی بود حسین که باز آید از جفا
آن بیوفا که از سر پیمان من برفت
نظرات