
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۴۳
۱
درد عشقت دامن جانم گرفت
بار دیگر غم گریبانم گرفت
۲
در هوایش بس که میگریم چو ابر
زاب چشمم خاک هجرانم گرفت
۳
دیده ام زلف پریشانی از آن
خاطر از عیش پریشانم گرفت
۴
دشمن بد کیش گر تیرم زند
ترک ترک خویش نتوانم گرفت
۵
بی رخ آن یوسف عیسی نفس
دل ز کنج بیت احزانم گرفت
۶
مشتری ماهرو قدر مرا
زان نمیداند که ارزانم گرفت
۷
جز بآب دیده ننشیند حسین
آتشی کاندر دل و جانم گرفت
نظرات