
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۵۱
۱
جان من بی رخ تو جانم سوخت
تو روان گشتی و روانم سوخت
۲
بی تو دل را قرار و صبر نماند
کاتش عشقت این و آنم سوخت
۳
گفتم آهی کشم ز سوز جگر
آه کز آتش زبانم سوخت
۴
یک نشان از تو نا شده پیدا
شوق هم نام و هم نشانم سوخت
۵
چون نسوزد ز آه من دل دوست
که دل دشمن از فغانم سوخت
۶
آه کان ماه مهربان عمری
ساخت چون عود و ناگهانم سوخت
۷
آتشی بود آب چشم حسین
که از او جمله خان و مانم سوخت
نظرات