حسین خوارزمی

حسین خوارزمی

شمارهٔ ۵۴

۱

عید شد قافله را عزم حرم ساختنی ست

وز سر خویش در این راه قدم ساختنی ست

۲

عود دل تا نفسی دم زند از سوز درون

سینه سوخته را مجمر غم ساختنی ست

۳

رخت رحلت ز صحاری فنا بر بسته

اندر اقلیم بقا چتر و علم ساختنی ست

۴

در گذشته ز سر هستی موهوم بصدق

همچو مستان رهش برگ عدم ساختنی ست

۵

چون بتدبیر تو تقدیر مبدل نشود

در بلا سوخته با حکم قدم ساختنی ست

۶

گر تو در مجلس خاصش ز ندیمان نشدی

همچو خجلت زده با سوز و ندم ساختنی ست

۷

سپر خود ز رضا ساز و به پیکار درآی

کز رضا دفع سنانهای ستم ساختنی ست

۸

از شفاخانه لطفش چو دوا میطلبی

چون من سوخته با درد و الم ساختنی ست

۹

من حسینم ز در دوست مرانید مرا

منزل سبط نبی بیت حرم ساختنی ست

تصاویر و صوت

نظرات