
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۶۳
۱
بر روی دل افروزت هر کو نظر اندازد
چون شمعش اگر سوزی با سوز درون سازد
۲
با هر که ز طنازی یک لحظه بپردازی
بیکار ز خویش آید با عقل نپردازد
۳
این دولت آن عاشق کز روی سرافرازی
جان بر رخت افشاند سر در قدمت بازد
۴
چون داغ غلامانت مه بر رخ خود دارد
با روی تو از خوبی اکنون مه نو نازد
۵
ای جان اگرت سوزد چون عود مکن ناله
تا در بر خود گیرد چون چنگ که بنوازد
۶
معراجت اگر باید بر دلدل دل بنشین
کز فرش بیک حمله تا عرش همی تازد
۷
عاشق بود آن صادق کو همچو حسین ای جان
هر دم ز غم کهنه شادی نو آغازد
نظرات