
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۶۶
۱
بخت چون بنمود راهم جانب دلدار خود
آمدم تا سر نهم بر خاک پای یار خود
۲
عمر من در کار علم و عقل ضایع گشته بود
آمدم تا عذر خواهم ساعتی از کار خود
۳
سجه و خرقه مرا بی عشق او زنار بود
ساعتی ای عشق راهم ده سوی گلزار خود
۴
چون نمی زیبد در این گلزار خار همتم
آتشی از سینه افروزم بسوزم خار خود
۵
اشک من ای عشق لعل و روی من زر ساختی
تا تو بینی دمبدم بر روی من آثار خود
۶
از جمال حسن جان افزای خود چون آگهی
کی بهر دیده نمائی جان من دیدار خود
۷
تا تو بینی حسن خویش و عشقبازی ها کنی
از دو عالم کرده ای آئینه رخسار خود
۸
گر سخن مستانه میگوید حسین از وی مرنج
چون تو مستش میکنی از نرگس خمار خود
نظرات