
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۸۳
۱
عجب که درد مرا هیچکس دوا سازد
مگر که چاره بیچارگان خدا سازد
۲
دلم بدرد و بلا انس کرده است چنانک
ز عافیت بگریزد بابتلا سازد
۳
بکیش عشق دلش زنده ابد باشد
که جان خود هدف ناوک بلا سازد
۴
نظر بشاهی هر دو جهان نیندازد
کسی که بر در او خویشتن گدا سازد
۵
دلیکه یافت خلاصی ز قید کبر و ریا
وطن بساخت اقلیم کبریا سازد
۶
بحق سپار دل آهنین خود کانرا
بصیقل کرم آیینه بقا سازد
۷
مراد خویش ز جانان کسی تواند یافت
که در طریق وفا جان خود فدا سازد
۸
حسین را طرب و ساز و عیش در پیش است
نگار من چو به عشاق بینوا سازد
نظرات