
ایرج میرزا
شمارهٔ ۱ - من گرفتم تو نگیر
۱
زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر
من گرفتم تو نگیر
چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر
من گرفتم تو نگیر
۳
بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر
یاد آن روز بخیر
زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر
من گرفتم تو نگیر
۵
یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم
تک و تنها بودم
زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر
من گرفتم تو نگیر
۷
بودم آن روز من از طایفه دُرد کشان
بودم از جمع خوشان
خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر
من گرفتم تو نگیر
۹
ای مجرد که بود خوابگهت بستر گرم
بستر راحت و نرم
زن مگیر؛ ار نه شود خوابگهت لای حصیر
من گرفتم تو نگیر
۱۱
بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم
مستحق لگدم
چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر
من گرفتم تو نگیر
۱۳
من از آن روز که شوهر شده ام خر شده ام
خر همسر شده ام
می دهد یونجه به من جای پنیر
من گرفتم تو نگیر
نظرات
Nazila Rafizadeh
پاسخی به جناب ایرج میرزا!!! زن که از طیف خَران نیست که بَرَد بار تو را یا که از مُلکِ رعیّت که دَهَد باج تو را یا بگیرد سرِ تو در بغل و ناز کِشد چون تویی کودکِ دردانه دهد نان تو را گر تو را نیست کُلاهی و کََکی اندر آن یا به تنبانِِ تو نبوَد مگسی در جولان بنِشین بر سرِ خوانی که تو خود گستردی کم بکن شِکوه و کم گوی فلان و بهمان زنِ تو، یارِ تو و همدم و هم کاسه ی توست زنِ تو، همدل و همپایه و همخانه ی توست دوست، یک شب برایت ز مِی و نِی گوید زنِ تو تا به اَبَد همسر و هم سایه ی توست. نازیلا رفیع زاده
سید عماد آریافر
مریم بکوک
کلاه بُر
حسین قدسی
حسین قدسی
پاسخ هستم.
حسین قدسی
روح الله نوروزی
رسول لطف الهی