
ایرج میرزا
شمارهٔ ۳ - کار و بار
۱
ندانم از چه به هرجا که لفظ کار آید
ردیف آن رافی الفور لفظ بار کنند
۲
برای آنکه چو کاری بدستشان افتاد
بر آن سرند که تا با خویش بار کنند
۳
پیاده های سپاهی به شهر ماهر یک
به یک کرشمه همی کار صد سوار کنند
۴
برای بردن اسب و درشکۀ مردم
بیا ببین که چه جفت و کلک سوار کنند
۵
به جای آن که نشینند و حرف شعر زنند
چه خوش بود که نشینند و فکر کار کنند
۶
در ان محیط که باقیست نام خواجه و شیخ
چگونه اهل ادب بر من افتخار کنند
۷
سخن سرایی را در دولت ذکا الملک
همه با ایر بیکاره واگذار کنند
نظرات