ایرج میرزا

ایرج میرزا

شمارهٔ ۴ - عاقبت ضعیفی

۱

قصه شنیدم که بوالعلا به همه عمر

لحم نخورد و ذوات لحم نیازرد

۲

در مرض موت با اجازه دستور

خادم او جوجه با به محضر او برد

۳

خواجه چو آن طیر کشته دید برابر

اشک تحسّر ز هر دو دیده بیفشرد

۴

گفت چرا ماکیان شدی نشدی شیر

تا نتواند کَسَت به خون کشد و خورد

۵

مرگ برای ضعیف امر طبیعی است

هر قوی اول ضعیف گشت و سپس مرد

تصاویر و صوت

نظرات