ایرج میرزا

ایرج میرزا

شمارهٔ ۳ - در رثاء مرحومه دُرَّةُ المَعالی

۱

ز درج دیده در آورده ام لَالی را

نثار مقبره ی درة المعالی را

۲

گمان برم که برای چنین نثاری بود

که درج دیده بیندوخت این لَالی را

۳

اگر نه دیده به من همرهی کند امروز

چه عذر آورم ای دوست دست خالی را

۴

مثال روی تو در قلب ما به جاست هنوز

تهی نمودی اگر قالب مثالی را

۵

چنان بریدی از ما که کس نشان ندهد

به هیچ طایری این گونه تیز بالی را

۶

مرا ز مرگ تو قامت هلال وار خمید

بر آر سر بنگر قامت هلالی را

۷

تویی که در رهِ تعلیم سهل بشمردی

مشقّتِ بدنی زحمتِ خیالی را

۸

تویی که پیش تو آسان نمود و بی مقدار

عُلُوِ همت تو کارهای عالی را

۹

عَلیَ التَّوالی در کار تربیت بودی

به جان خریدی رنج عَلیَ التَّوالی را

۱۰

دو باب مدرسه ی دختران بنا کردی

بدون آن که کشی منت اهالی را

۱۱

ترا به سایر زن ها قیاس نتوان کرد

به جای زر که خرد ماسه ی سفالی را ؟

۱۲

چه شعله بود که ناگه نمود جلوه و سوخت

دل اَدانیِ این کشور و اعالی را

۱۳

دقیقه‌ای ز خیالت فَراغِ بالم نیست

مگر به خواب ببینم فَراغِ بالی را

تصاویر و صوت

دیوان کامل ایرج میرزا - محمد جعفر محجوب - تصویر ۶۳

نظرات