
ایرج میرزا
شمارهٔ ۳۹ - اشک شیخ
۱
نَعوذُ بِاللَّه از آن قطرههای دیدهٔ شیخ
چه خانهها که از این آبِ کم خراب کند
۲
شنیدهام که به دریای هند جانوری است
که کسب روزی با چشم اشک یاب کند
۳
به ساحل آید و بیحس به روی خاک افتد
دو دیده خیره به رخسارِ آفتاب کند
۴
شود ز تابشِ خور چشم او پر از قی و اشک
برای جلبِ مگس دیده پر لعاب کند
۵
چو گشت کاسۀ چشمش پر از ذُباب و هَوام
به هم نهد مژه و سر به زیرِ آب کند
۶
به آبِ دیدهٔ سوزندهتر ز آتشِ تیز
تنِ ذُباب و دلِ پشّه را کباب کند
۷
چو اشک این حیوان است اشکِ دیدهٔ شیخ
مرو که صید تو چون پشّه و ذُباب کند
تصاویر و صوت

نظرات
. .