ایرج میرزا

ایرج میرزا

شمارهٔ ۴۳ - کار و بار

۱

ندانم از چه به هر جا که لفظ کار آید

ردیف آن را فی الفور لفظ بار کنند

۲

برای آن که چو گاری به دستشان افتاد

بر آن سرند که تا بار خویش بار کنند

۳

پیاده های سپاهی به شهر ما هر یک

به یک کرشمه همی کار صد سوار کنند

۴

برای بردن اسب و درشکۀ مردم

بیا ببین که چه جفت و کلک سوار کنند

۵

به جای آن که نشینند و حرف شعر زنند

چه خوش بُوَد که نشینند و فکر کار کنند

۶

در آن محیط که باقیست نام خواجه و شیخ

چگونه اهل ادب بر من افتخار کنند

۷

سخن سرایی را در دولت ذکاءالملک

همه به ایرج بی کاره واگذار کنند

تصاویر و صوت

دیوان کامل ایرج میرزا - محمد جعفر محجوب - تصویر ۲۴۰

نظرات