جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۰

۱

بسیار بگفتم دل دیوانه ی خود را

پندم نکند گوش زهی خیره ی خود را

۲

روی تو همی خواهم و خوبست مرا رأی

تدبیر ندارم چکنم طالع بد را

۳

فریاد ز دست دل خودرأی بلاکش

الحق که به جانم شده دشمن دل خود را

۴

مست است مدام از قدح شوق تو جانم

بر مست ملامت نرسد اهل خرد را

۵

پروانه صفت پیش تو ای شمع جهان سوز

خواهم که بسوزم همگی جسم و جسد را

۶

بلبل صفتم ناله هزارست ز شوقت

ای خار چو من کرده گل روی تو صد را

۷

از دیده چنان سیل محبّت بگشایم

کز سینه ی دشمن ببرم زنگ حسد را

۸

آن روز که در خاک تنم را بسپارند

بر یاد تو چون روضه کنم خاک لحد را

۹

بر جان جهان داغم غم هجر تو تا کی

کم سوز دل سوخته، دارای صمد را

تصاویر و صوت

نظرات