جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۰۰۲

۱

صد ازین جور و جفا گر ز برای تو کشم

همچنان سر همه در پای رضای تو کشم

۲

بس غم و درد که از جور تو بر جان منست

این همه درد به امّید دوای تو کشم

۳

تو جفا بر من بیچاره روا می داری

تا کی این بار ستمها ز جفای تو کشم

۴

یک نفس بیش مرا نیست زمانی سوی ما

بگذر ای دوست که این لاشه به پای تو کشم

۵

من ز رای تو نگردم اگرم سر برود

گر نفس برکشم ای دوست برای تو کشم

۶

تا کی ای دل ز غم خویش مرا خوار کنی

تا کی آخر من دل خسته بلای تو کشم

۷

عافیت خواستم و گوشه ی درویشی و فقر

ای خوش آن روز مگر روز جزای تو کشم

۸

چون جهان را نبود هیچ وفایی و ثبات

پس چرا این همه محنت به وفای تو کشم

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۳۷۹

نظرات