
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۰۰۵
۱
تا چند زنی تیغ جفا بر دل ریشم
زین بیش نماندست مرا طاقت نیشم
۲
رحمی بکن و بر من دل خسته ببخشای
وز دل نمک جور از این بیش مریشم
۳
دل را به غم عشق رخت دادم و عمریست
تا از غم دیدار تو بیگانه ز خویشم
۴
مهرم به دلت کم شد و عشقت به دلم بیش
غافل مشو ای دوست چنین از کم و بیشم
۵
استاد غم عشق تو را نیست جز این کار
کاو نقش خیال تو نهادست به پیشم
۶
روی تو مرا قبله و ابروی تو محراب
اینست همه دینم و آنست همه کیشم
۷
ملجای جهان نیست بجز درگه لطفت
زنهار به خواری تو مران از در خویشم
تصاویر و صوت

نظرات