
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۰۰۸
۱
ای شده غم یار من، من شده ام یار غم
غم شده غمخوار من، من شده غمخوار غم
۲
مونس و غمخوار من جز غم عشق تو نیست
بو که بچینم گلی آخر ازین خار غم
۳
آتش غمخوارگی مایه و سودم بسوخت
کیست خریدار ما در سر بازار غم
۴
در سر کوی غمت جلوه کنان می روم
دیده و طوفان خون سینه و اسرار غم
۵
پشت امید دلم گشت خم از جور یار
زآنکه بر او می نهد هر نفسی بار غم
۶
چشم عنایت گشا بر من خسته جگر
بر رخ جانم ببین این همه آثار غم
۷
شاخ وصال تو را آب ز مژگان دهم
شعله زند دم به دم در دل من بار غم
۸
شادی وصلت مرا نیست ولی در فراق
لیک نمی آورد میوه بجز بار غم
۹
مقصد اهل جهان خرّمی و شادیست
خسته دل من چرا رفت به گلزار غم
نظرات