
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۰۱۲
۱
چو من آشفته آن زلف و خالم
از این بهتر نظر می کن به حالم
۲
شب هجران تو بس جان گدازست
تویی چون ماه و من همچون هلالم
۳
منم موری ضعیف از ناتوانی
مکن یکباره جانا پایمالم
۴
به وصلت یک شبی بنوازم آخر
که بگرفت از غم هجران ملالم
۵
بجز مدحت نیاید بر زبانم
بجز رویت نباشد در خیالم
۶
اگر بر وصل تو یابم شبی دست
کف پای تو را در دیده مالم
۷
بگویم شمه ای درد دل خود
در آن حضرت اگر باشد مجالم
۸
به لب تشنه به جان خسته ز هجران
به پهلو می رود آب زلالم
۹
یقین از پا درآید پای امّید
اگر دستی نباشد پایمالم
۱۰
شبی تا روز خواهم با تو بودن
اگرچه در پی فکری محالم
۱۱
چو چشم تو نه مخمور و نه مستم
چو زلف و خال تو آشفته حالم
تصاویر و صوت

نظرات